۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۴, سه‌شنبه

سرزمین ترکمن های تِکه و رودخانه های تجن و مرغاب (قسمت نهم)



قبل از ترک این محل باید چند کلمه ای در مورد این اسب ها بگویم. در طول دوره اقامت ام در درگز، به عنوان دلال اسب، صد ها اسب ترکمن را امتحان کردم، زیرا بیگلر بیگی به من اجازه داده بود تا با چشم خریدار، همه اسب های سواره نظام اش را برانداز کنم. من فقط تعدادی کمی اسب، آن هم از روی اجبار خریدم، تا رول دلال اسب را حفظ کنم، و به بهانه های گوناگون از خرید آن طفره می رفتم.

این اسب ها در نگاه اول چندان جذاب به نظر نمی آیند؛ آن ها به وضوح پا های درازی دارند، پشت و گردن شان هم کشیده است، اما در آشنائی بیشتر این نظر بهبود می یابد؛ و زمانی که شخص استقامت خارق العاده و معجزه آسایی که می توانند به نمایش گذارند را ببیند، تازه به ارزش واقعی شان پی خواهد برد. هرچند، اظهار نظر های اغراق آمیز هم پیرامون اعمال خارق العاده ای که اسب های ترکمن انجام می دهند، رواج دارد.

به نظر من آن ها تیز پا نیستند؛ سریع ترین تاخت شان، چیزی در حد تند راه رفتن است؛ هرچند قادر اند چهار نعل مسافت طولانی را طی کنند؛ آن ها هرگز یورتمه نمی روند.

شنیده ام، این اسب ها مسافت میان قلعه قوشید خان تا مشهد، چیزی در حدود 200 مایل، را سه روزه می پیمایند، در حالی که، هر آن چه سوار و اسب در طول سه روز به آن نیاز دارند، همچون غذا، را نیز با خود حمل می کنند؛ همچنین از قلعه قوشید خان تا خیوه، 360 مایل، را با همان شرایط در شش روز می پیمایند.

شنیده ام یک اسب ترکمن 100 مایل را در 24 ساعت طی می کند، آن هم در حالی که سوار، پوشش خود و چیزهای دیگر را نیز با خود همراه داشته باشد.

من معتقدم یک اسب واقعا خوب 60 مایل در روز را در صورتی که چندین روز پشت سر هم راه برود و غذای خیلی کمی به او داده شود، می تواند به پیماید؛ اما هرچه ورای آن را مطلقا افسانه می دانم. در بیابان هیچ فرسخ شماری وجود ندارد و همه شرقیان علاقه به مبالغه گویی دارند.

اگر از من خواسته شود یکی از نقاط تمایز اسب نژاد ترکمن را نام ببرم، من خواهم گفت، عجیب ترین صفت آنها بی مو بودن شان است.

آن ها به طور طبیعی یال بسیار کوچکی دارند، و همان چیزی هم که دارند را، ترکمن ها همیشه با دقت کوتاه می کنند. عموماً دم شان بسیار کم پشت است. پوست شان بسیار نرم و نازک است، و مویی که آن را پوشانده بسیار نرم است.

اگر مقداری از آن کنده شود، بسیار کند رشد می کند، و اگر دوباره کنده شود، غالبا دیگر آن جا مو در نمی آورد. قسمت های لخت و بی مو در بدن این جانور بسیار دیده می شود، مخصوصاً پشت پالان جائی که معمولا زیر خورجین ها قرار می گیرد.

آن ها را هیچ گاه در اصطبل نگه داری نمی کنند، بلکه بیرون به میخ می بندند. [اما] بهترین مراقبت ها را از آنان به عمل می آورند، و لباس خوب بر تن شان می کنند.

نخست تن پوش نمدی ضخیمی بر تن شان می کنند، هم اندازه پوشش اسب های انگلیسی؛ روی این، قطعه نمدی بسیار خوبی می بندند، که گوش ها، و تمام بدن تا زیر زانوهای اسب را می پوشاند. این لباس توسط کمربند بلندی که سه دور، دور بدن اسب پیچیده می شود، محکم می گردد.

یک ترکمن، هر چقدر برای خود لباس کمی بر دارد، همیشه برای اسب اش لباس کامل با خود می برد؛ عموماً برای خود هیچ چیز جز یک کت بلند از جنس پوست گوسفند، که به آن  پوستین می گویند، بر نمی دارد.

او حتی در برف هم با همین لباس می خوابد. مطمئناً ترکمن ها نژاد بسیار دلیری هستند، آن ها وقتی در آلامان، یا حمله، باشند، با لباس بسیار کم سر می کنند.

وقتی در اوبا یا اردوگاه شان باشند، به اسب ها جو و کاه خرد شده می دهند. موقع تاخت و تاز چیزی جز بته های بیابان و گاه علف های خشک گیر اسب های شان نمی آید؛ اما همیشه روزی یک بار به آن ها مقداری غلات داده می شود.

درباره این گفته که ترکمن ها به اسب های شان بلغور جو و دنبه گوسفند گِرد شده می دهند، پرس و جو کردم. کسانی که من دیدن، چنین مخلوطی را به اسب های شان نمی دادند، اما در تمام مشرق زمین، موقعی که از اسب کار زیاد باید کشید، آرد و دنبه گوسفند، یا کره صاف شده، به او می دهند؛ لذا این که یک ترکمن گاه این مخلوط را به اسب خود بدهد امری غیر عادی به نظر نمی رسد.

من خود، در هند، وقتی مدت های طولانی با اسب ای سواری کرده، و بخواهم باز هم از آن کار بکشم، معمولا به آن یک پوند آرد و یک پوند شکر آسیاب نشده، و نیم پوند کره صاف شده گِرد شده، می دهم.

به عقیده من، اسب به سادگی این مخلوط را هضم می کند، و سریع تر از زمانی که به او ذرت داده شود، آماده حرکت می شود، و قدرت زیادی هم به او خواهد داد. وقتی که از اسب کار زیادی باید گرفته شود، ترکمن ها گاه به آن ها یک حبه تریاک می دهند.

ترکمن ها تقریبا هر آنچه خود شان می خورند به اسب های شان هم می دهند. حاکم درگز به من ثابت کرد که یکی از اسب های ترکمن اش، حتی پلو هم می خورد. این برنجی است که روی آن کره آب کرده اند.

هر چه قدر در مورد غذا، اسب ها به چنان نگهداری خاصی نیاز ندارند، در مورد لباس عکس آن است؛ پوست و موی بسیار نازک شان، در مورد همه نژاد های خوب، آن ها را مستعد سرما خوردن در طول فصل زمستان می کند.

ترکمن ها به عنوان یک نژاد، در مقابل کنترل شدن از سوی دیگران بسیار ناشکیبا هستند، و برای مسائل داخلی خود هیچ رئیس معینی ندارند، اما در زمان جنگ و برای مسائل خارجی رئسایی دارند که از میزان مشخصی قدرت برخوردار است.

در سرزمین آخال تِکه، در حین نبرد تقریبا قدرتی مستبدانه توسط مخدوم قلی خان اعمال می شود، او حتی دست کسانی که از دستورات اش سرپیچی کرده اند را قطع کرده است.

تمام ترکمن های تکه، چه آخال باشند یا از سرزمین مرو، به چهار طایفه تقسیم شده، که به این نام ها شناخته می شوند، وکیل، بیگ، سیچماز، باخشی.

تکه به معنی بز وحشی است. همچنین کلمه تکه در مورد پز پیری که رهبری گله را بر عهده دارد نیز بکار می رود.

طایفه های وکیل و بیگ را مجموعا توختامیش می نامند، زیرا آن ها از نوادگان کسی به همین نام هستند. طایفه های سیچماز و باخشی را مجموعا اوتامیش می نامند، زیرا جد شان چنین نامی داشته است.

در سرزمین مرو، طایفه های وکیل و بیگ در بخش شرقی رود مرغاب زندگی می کنند؛ و طایفه های باخشی و سیچماز در بخش غربی آن.

طایفه های وکیل و بیگ قوی ترین این طایفه ها هستند. طایفه وکیل حق نخست را در استفاده از آب مرغاب در اختیار دارد. آبراهه، یا شاخه ای از رود مرغاب که از سد بنتی منشعب می شود، نخست باید پر شود.

هر طایفه به تعداد زیادی خانواده تقسیم می شود، و هر خانواده کسی دارد که او را کتخدا می خوانند، او در مسائل سیاسی از طرف خانواده عمل می کند، اما او تنها بر مبنای خواست طایفه می تواند عمل نماید. من تعداد دقیق کتخدا های سرزمین مرو را نمی دانم. فکر می کنم 24 نفر باشند، اما شاید هم تعداد شان بیشتر باشد.

در برخی طایفه ها، یک خانواده خود را قدرتمند تر از دیگران ساخته است. در طایفه بیگ، خانواده قوشید خان، که ترکمن ها را تشویق کرد تا متحد شده تا قلعه را بسازند، بیشترین قدرت را دارد، و رئیس آن، اکنون بابا خان، یکی از پسر های قوشید خان است.

در طایفه وکیل، خانواده نور وردی خود را قوی ترین خانواده نموده اند؛ و در حالی که یکی از پسر های او، محمد یوسف خان، مهم ترین فرد طایفه وکیل است، در سرزمین مرو، پسر دیگر او مخدوم قلی خان، رئیس ترکمن های آخال تکه است.

در طایفه های سیچماز و باخشی، چندین مرد با نفوذ زیاد وجود دارند، [اما] هنوز هیچ خانواده ای به چنان قدرتی که خانواده های قوشید خان و نور وردی در بخش های خود به آن دست یافته اند، نرسیده است.

در مواقع خطر، کتخدا ها، شخصی را انتخاب می کنند، تا به واسطه نفوذ خانوادگی و عزم عالی، قدرت فائق را برای مدتی به دست آورد، اما ترکمن ها آزاد تر و مستقل تر از آنند که بگذارند او پس از رفع خطر نیز قدرت خود را حفظ کند.

مخدوم قلی خان، رئیس قبیله آخال تکه، یک نمونه از این قدرت عالی است که برای مدتی در اختیار یک فرد قرار می گیرد.

در فاصله دو روز راه از قلعه قوشید خان، قرارگاه ترکمن های سالور واقع شده، که یولوتان خوانده می شود، در آن جا حدود 4000 چادر آن قبیله است، و سدی بسیار بد ساخت، بر روی رود مرغاب؛ و پنج منزل جلو تر به سمت بالای رودخانه مرغاب، پس از جائی که رود کوشکا در قلمرو افغانستان، به مرغاب می پیوندند، قرارگاه اصلی قبیله ساروق واقع شده است، که آن را پنج ده می خوانند، و متشکل از 7000 خیمه است.

در مسائل خارجی قبیله ساروق با قبیله تکه همکاری می کند، اما در مواقع عادی چندان رابطه دوستانه ای با یکدیگر ندارند، زیرا تکه ها آن ها را از بهترین زمین های شان بیرون کرده اند. چند سالی است که میان این قبیله ها صلح برقرار است.

اکنون شرح کوتاهی از جاده میان ایران و سرزمین مرو ارائه می کنم.

جاده های زیادی در این مسیر وجود دارد. در مرحله نخست، شمالی ترین جاده از لطف آباد تا قلعه قوشید خان است که از طریق چانگول [Chungul] عبور کرده، و به طور طبیعی در هشت روز با شتر پیموده می شود، اما می دانم که یک کاروان پر از بار شتر حتی شش روزه هم می تواند خود را به محمد آباد برساند؛ جاده دوم از میانه [Mehna]، در منطقه کلات نادری می گذرد؛ سومین جاده از قره چهچهه [kara Chacha] در همان منطقه عبور می کند؛ چهارمین جاده از مشهد، از طریق سرخس به قلعه قوشید خان، ده منزل راه برای شتر های پر از بار است.

همه این جاده ها توسط کاروانان در نوردیده می شوند، اما همگی سخت اند، و از رودخانه تجن تا نخستین آبراهه رود مرغاب، فضائی در حدود 85 مایل باید پیموده شود، و در آن یا اصلا آب نیست، یا در برخی از جاده ها، چشمه های آب شوری حدود 66 مایل بعد از تجن پدیدار می شوند.

تنها راه ساده به سرزمین مرو، بدون آن که آبراهه جدیدی ساخته شود، از هرات است، با پیموده مسیر رود کوشکا تا محل اتصال اش به مرغاب.

در ایام قدیم که هرات و مرو متعلق به ایران بود، از این جاده خیلی استفاده می شد. همچنین در گذشته، آبراهه هایی از رود تجن در نزدیکی سرخس مسیر طولانی را در دل بیابان می پیمود که سفر از طریق سرخس را به مراتب آسان تر می کرد، البته که امروزه چنین نیست.

هنوز مخازن آب و ویرانه کاروانسراهایی در این جاده هست، که مسیر جاده قدیم منتهی به مرو را نشان می دهد.

آبراهه ای که سابق بر این وجود داشته، و از روخانه تجن در نزدیکی سرخس به قچه قوم جریان داشته، را به سادگی می توان بازسازی نمود.

قچه قوم یکی از توقف گاه های کاروان هاست که چندین چشمه آب شور دارد. هنوز می توان مسیر آبراهه ای را که از تجن تا بدین محل جریان داشته، ردیابی نمود، و در سال 1860 حمزه میرزا حشمت الدوله، ژنرال ایرانی، چند روزی ارتش خود را وا داشت تا سد تازه ای روی تجن احداث کننده و مسیر آن رودخانه را به بستر این آبراهه قدیمی تغییر دهند.

تلاش های او نتیجه داد و آب چندین مایل را در بستر قدیمی این آبراهه پیمود تا سپاه اش را روز ها سیرآب نماید.

این آب تا آن حد که در گذشته جلو می رفت پیش نرفت، بلکه تنها به محلی رسید که آن را کرک تپه [گرگ تپه] یا تپه گرگ ها می نامد؛ که البته این نیز کمک بزرگی بود.

بدون شک صرف کمی وقت بیشتر به همراه کمی مهارت بهتر در مهندسی، آب را همچون سابق به قچه قره می رساند، که از آن جا تنها 20 مایل مسیر بیابانی تا نخستین آبراهه مرغاب فاصله است.

من در دوم ژانویه از جاده ای غیر آن که از طریق اش به لطف آباد آمده بودم به محمد آباد باز گشتم، و در 14ام ژانویه به قصد بازگشت به مشهد، محمد آباد را ترک کردم.

من هرگز در درگز از مرز ایران عبور نکردم، و تنها برای آن که به راحتی هر کجا که خواستم بروم و آزادانه با مردم قاتی شوم، لباس آسیایی بر تن می کردم. من از طریق نیشابور، سبزوار، تهران، و دریای خزر به انگلستان باز گشتم، که در 24 آوریل، در مسیر دریای خزر، با گذر از باکو به آن رسیدم.

باکو، که من آن را به عنوان شهر بسیار کوچکی در یاد داشتم، اکنون بیش از 30،000 نفر جمعیت دارد، و به اعتقاد من آینده درخشانی پیش رو دارد. مخازن بی کران نفت، که در این محل پیدا شده، معدن جلال و ثروت است.

به عقیده من، به محض آن که کار ساخت راه آهن به پایان برسد، باکو تامین کننده نفت جهان خواهد شد. قیمت کنونی نفت، نیم پنی در هر پود[Pood واحد وزن روسی معادل 16.36 کیلوگرم است] 36 پوندی، در محل است، و عملا موجودی آن بی نهایت است. تمام کشتی های دریای خزر، از همین حالا، از نفت به جای ذغال سنگ استفاده می کنند، و به نظر من کاربرد آن به زودی به راه آهن نیز بست خواهد یافت. امروزه برخی موتور های لوکموتیو نفت می سوزانند.



در حین معرفی نویسنده این مقاله، رئیس جلسه اظهار داشتند، سفری که در این جا شرح داده شده نخستین سفر سرهنگ ستیوارت به این مناطق نبوده است؛ اما ایشان اکنون از این تفوق برخوردار است که در مورد سرزمینی که امروزه بسیار مورد علاقه ماست، اطلاعات ارزنده ای به خانه بیاورد.

گاهی می گویند، شاید تنها سودی که جنگ برای مالیات دهندگان بریتانیایی در بر دارد، آن است که دانش آنان را در زمینه جغرافی گسترش می دهد؛ در طول یکی دو سال گذشته، که ترکمن های تکه خود را درگیر مقابله با قدرت غول آسای روسیه نموده بودند، نسبت به گذشته، توجه قابل ملاحظه ای مبذول تاریخ و سرزمین این مردم شده است.

البته که آن ها مردمانی جالب توجه هستند، همانطور که همه مردمانی که برای استقلال خود تلاش می کنند بوده اند؛ اما در همان حال، لااقل تا زمانی که رسوم کنونی خود، که در سی و چهل سالی که از نخستین سفر یک انگلیسی به سرزمین ترکمن های تکه می گذرد، با خود داشته اند، را ترک نکرده باشند، به عنوان همسایگان نزدیک، آن چنان مورد پسند نیستند.

بحثی که در پی می آید هنگام خاتمه مقاله صورت پذیرفت: ----

سر هنری رالینسون اظهار داشت، در کنار همه جغرافی دانان، به دلیل دانشی که درباره جغرافیای ایران به اطلاعات مان افزوده اند، خود را عمیقاً مدیون سرهنگ استیوارت حس می کند، و همینطور به خاطر شجاعت و مهارتی که او در سفر به این نقطه از آسیا از خود نشان داده است.

ایشان [رالینسون] هیچ گاه از میان کوهستان های شمالی خراسان سفر نکرده -- تنها مسیر جنوبی آن را پیموده است؛ اما در مورد این سرزمین مطالعات بسیار دقیقی داشته و اطلاعات نسبتا خوبی در مورد وضعیت این منطقه، هم در دوران باستان و هم در زمان حال دارد. 

«درگز» به معنی «دره درختان گز» است. او گمان می کرد، که این درختان باید در آن منطقه فراوان یافت شوند. اما دَرِگَز یا دِرِگِز نامی باستانی نبوده، و تاریخ آن به صد سال پیش باز می گردد.

پیش از آن، این منطقه بخشی از قلمرو پارتیان بوده است. ترکمن ها، نوادگان اغوز ها یا کومانی ها هستند، نژادی از ترک ها که از شرق آسیا به ایران و حتی تا کرانه های دانوب نفوذ کردند.

در واقع، به تازگی لغتنامه زبان شان منتشر شده بود، که با کار پترارچ در قرن 14ام میلادی، مطابقت داشت، و در حالی که ترکی خیلی خوب امروزی نیز بود.

ترکمن ها را نه تنها در بیابان های میان دریای خزر و رود سیحون می توان یافت، بلکه باقی مانده هایی از سکونت گاه های قدیمی شان را می توان در سرتاسر آسیای میانه، سوریه، و ایران، و حتی تعدادی را در افغانستان نیز ملاحظه نمود.

ایشان همچنین ابراز علاقه نمود که توجه همگان را به واقعیت مهمی جلب نماید، که او قبلا نیز به آن اشاره کرده بود، و شاید نتوان به کرات آن را تکرار نمود، آن که، سرزمین آخال ترکمن ها، در دوران باستان یکی از غنی ترین مناطق آسیا بوده، و این بدان دلیل است که، جنوبی ترین شاخه سیحون (آخوس به زبان یونانی) در میان آن جریان داشته.

بستر آن رودخانه توسط روس ها، از سیحون امروزی، از بالای، چارجوی، تا چاه های اگدی دنبال شده است. این موضوع همچنین از سرگرد نپیر نیز شنیده شده، و سروان گیل و سرهنگ بیکر نیز، که از آن سرزمین دیدن کرده اند به آن اعتقاد دارند.

وقتی آن رود جریان داشت، آن چه اکنون بیابان است، یکی از سرسبز ترین بخش های آسیا را تشکیل می داده. این منطقه منزلگاه اسب نیسایائی بود، که نام خود را از شهر نیسایا، در نزدیکی عشق آباد گرفته است.

این سرزمین زادگاه اصلی نژاد پارت بود؛ زیرا پارتیان، تنها جنگجویانی صحرا نشین نبودند؛ بلکه آنان مالک سرزمین بسیار حاصلخیزی بودند؛ و به پشتیبانی چنین منابعی بود که توانستند بر تمام ایران پیروز شده، امپراتوری بزرگ پارتیان را بنا گذارند.

آنچه سرهنگ استیوارت در مورد مسیحیان اشاره کردند بسیار جالب است. شکی نیست، تا قرن 14ام میلادی، سکونتگاه های مسیحی نشین زیادی در سراسر خراسان وجود داشته است.

سالنامه های نستوری پر است از اعلانات صومعه ها و مقامات اسقفی این سرزمین، و شکی نیست که کلیسا های متعددی که سرهنگ استیوارت به آن ها اشاره نموده اند، بقایای کلیسا های مسیحی متعلق به پیروان کلیسای نستوری باشد.

سرهنگ استیوارت با توجه بسیار دراحترام به قوانین این انجمن در دوری از بحث های سیاسی، به عمد برخی موقعیت ها را از گزارش خود حذف نموده اند، که می توانستند بسیار جالب توجه باشند، و طی بحث پیرامون مسئله جغرافیایی مانند این، به هر حال اجتناب ناپذیر می نمایند.

ایشان اشاره کردند، که خط راه آهنی گشوده شده که از خلیج میخائیلوفسک آغاز، و به سمت قزل آروات ادامه می یابد، که تا بامی، پاتخت استان، پیش خواهد رفت؛ اما نمی توان فرض کرد که در بامی متوقف خواهد شد.

در واقع این نخستین بخش از خطی است که روزی دریای خزر را به رود سند متصل کرده، در قندهار و هرات به خط راه آهن ساخت انگلیس وصل خواهد شد.

ایشان [رالینسون] میل داشتند از سرهنگ استیوارت بپرسند که ایشان چه اطلاعاتی در مورد ادامه ساخت این خط کسب نموده اند. از آتاک تا عشق آباد، و سپس از درگز تا سرخس باید کار ساده ای باشد؛ اما از سرخس تا هرات، این خط باید مسیر رودخانه را در پهنه ای که اکنون خالی از سکنه است، پی گیرد.

آن مسیر طبیعی این سرزمین است؛ و در دوران باستان جاده اصلی از میان این منطقه عبور می کرده است، و هیچ مانع فیزیکی نمی تواند مقابل آن قرار گیرد.

ایشان اضافه کردند، سابق بر این، از سرخس دو مسیر بزرگ به سمت جنوب وجود داشته، یکی مسیر رو به بالای رود تجن تا هرات، دیگری بیابان را دور زده، از رود مرغاب عبور کرده و آن گاه با عبور از دامنه تپه های نزدیک شهر طالقان و فاریاب به بلخ می رود.

در طول هر دو این خطوط مجموعه ای از کاروانسرا ها برای مسافران وجود داشته، و ایشان تصور می کنند که ویرانه های آن ها باید هنوز در آن جا دیده شوند.

بدون شک این سرزمین در حال حاضر خالی از سکنه است، هر چند، به دلیل وفور آب، باید دارای جنگل های گز و دیگر گیاهان باشد. هر اطلاعاتی که سرهنگ استیوارت در مورد این موضوع جمع آوری کرده باشد، از ارزش بسیار برخوردار است.

چند ده سال پیش، توسط دولت هندوستان، سیاحی به این سرزمین ها فرستاده شد. گزارش او چاپ شد اما هرگز منتشر نگردید. نام او داوود خان بود. بخشی از مسیری که سرهنگ استیوارت به آن اشاره نمودند توسط آن مرد پیموده شده است.

او نخست از سرخس به مرو رفته، و از آن جا به چارجوی. سپس او به سرخس بازگشت، با این کار دایره ای را در خراسان پیمود، و از طریق کلات به قره چهچه بازگشت؛ از آن جا رود تجن را قطع کرده، و با یک روز توقف در بیابان، در روز دوم به شهیدلی رسید، و از آن جا به تاش رباط و مرو رفت.

او تنها یک روز را در بیابان گذراند، و این اطلاعاتی را که سرهنگ استیوارت از مردم آن سرزمین بدست آورده تایید می کند.

تذکر سرهنگ استیوارت درباره آبراهه ای که از سرخس در طول جاده منتهی به مرو جریان دارد بسیار جالب توجه است. ام. دو بلوکویل، عکاس فرانسوی که ارتش ایران را هنگام پیشروی به سوی مرو، همراهی می کرد، و توسط ترکمن ها زندانی شد، توضیح داده که در آن زمان در آن آبراهه آب جریان داشته، اما به اعتقاد او در حال حاضر کاملا خشک است، و دوباره به جریان انداختن آب در آن با دشواری هایی روبرو است، زیرا بستر آن را باید به طور کامل تمیز نمود.

میان آخرین اسناد رسمی که تقدیم پارلمان شده، پیام بسیار جالبی از سوی وزارت خارجه روسیه است، شامل عبارت قابل توجهی، که در آن افسران انگلیسی خاصی مورد ملامت قرار گرفته اند، مطابق آن پیام، آن ها «رفت و آمد های زیادی» به بیابان دارند، انگار که این کار نوعی گردش بسیار زننده باشد.

اکنون اعضای انجمن در مقاله سرهنگ استیوارت می توانند نتایج چنین «رفت و آمد های زیاد» را ملاحظه نمایند، و ایشان تنها آرزوی شان آن بود که دیگر نقاط غیر قابل دسترس آسیا نیز با همین روش «رفت و آمد» شود.

به نظر ایشان، نه تنها این کار گردش ای زننده نیست، بلکه استحقاق والا ترین ستایش ها را دارد. بزرگ ترین افتخارات نصیب سرهنگ استیوارت شده که با خدمات خود، نه تنها جزئیات جغرافیایی را به ارمغان آورده، بلکه به انجمن دیدی کلی از وضعیت حال آن سرزمین ارائه داده است. ایشان خود را موظف دانستند، که اعلام دارند، از مقاله ای که اکنون قرائت شد بسیار لذت برده و آموخته اند.

سروان گیل اظهار داشت، مناطقی که در این مقاله شرح داده شد، کم و بیش در ده سال گذشته «زیاد رفت و آمد» شده اند. در نخستین روز ها چندین سیاح در این مناطق به گردش می پرداختند، اما حدود بیست یا سی سال پیش، به نظر می آمد همه در مورد تمام این سرزمین به خواب رفته اند، و به نظر نمی آمد کسی علاقه ای به آن داشته باشد، تا اینکه این میل توسط سرهنگ والنتاین بیکر دوباره بیدار شد.

این افسر بود که او (سروان گیل) را دعوت کرد تا با او همراه شود، و این چنین، او برای نخستین بار به آن گوشه از جهان سفر نمود.

آن ها به مشهد رفته و در تمام آن منطقه سفر کردند. دسامبر گذشته، زمانی که او (سروان گیل) از جنوبی ترین نقاط ایران عازم بالا بود، این اتفاق روی داد. او وقتی به مشهد رسید، آن جا افسر انگلیسی ای را پیدا کرد، سرهنگ استیوارت، و آن ها چند روز لذت بخش را با یکدیگر گذراندند.

خوب ممکن است سوال شود، چه چیز همه این سیاحان را وادار نموده به آن سرزمین ها رفته و در آن بیابان های نه چندان مهمان نواز «پرسه» بزنند. البته که تمام علاقه پیرامون این موضوع، متمرکز بر منطقه مرو، و موقعیت استراتژیک و جغرافیایی آن است، زیرا نمی توان پنهان کرد، که نه تنها این مکان، به دلیل آن که، مهد نژاد پارت بوده از نظر جغرافیایی مورد توجه است، بلکه همچنین از نظر موقعیت استراتژیک هم مورد توجه است، زیرا در آن جا خط پیشروی روس ها از رود سیحون، به خطی که از قزل آروات و شمال شرق ایران می آید، متصل می شود.

این است که سیاحان انگلیسی را وا می دارد تا اطراف این مکان ها ول بگردند.

به نظر ایشان، در حال حاضر، روس ها هیچ انگیزه ای برای سفر به مرو ندارند. اگر آن ها راه آهن شان را به جلو برانند، خط پیشرفت شان از سرخس یا مشهد به هرات خواهد بود. با این وجود، اهمیت مرو به عنوان یک نقطه استراتژیک نباید دست کم گرفته شود.

در مورد ایرانیان و ترکمن ها، کسی تردید ندارد، که روس ها با آزاد کردن ایرانیان از چنگال ترکمن ها، لطف بزرگی در حق شان نموده اند؛ هیچ کس نمی تواند بی رحمی های عظیم و زخم عمیقی که ترکمن ها بر پیکر مردم ایران وارد نموده اند، را انکار کند.

ایشان بسیار تحت تاثیر  وضعیت برج های دیدبانی و دیوار روستا های منطقه ای، در صد مایلی مشهد، قرار گرفته بودند. این برج ها در نداشتند، بلکه برای شان نردبان های طنابی فراهم شده، و زمانی که صاحب آن می شنود که ترکمن ها در حال آمدن هستند، از نردبان بالا رفته، آن را جمع کرده، و تا زمانی که راه زنان آن جا را ترک نکرده باشند، آن جا منتظر می ماند.

تمام روستا ها دیوار های گلی به دور خود داشتند، با برج هایی در گوشه های آن، و دروازه هایی که همیشه شب ها بسته می شدند؛ اما در سال های اخیر برج ها رو به خرابی گذاشته، و مردم ترجیح می دهند کلبه های خود را بیرون دیوار های ده بنا کنند، و خود روستا ها غالبا کمی بهتر از تلی از خرابه هستند.

خانه های این روستائیان همچون کندوی عسلی هستند که از گل ساخته شده باشد.

دلیل آن که این مردم ترجیح می دهند خارج از ده زندگی کنند آن است که دیگر نگران حمله ترکمن ها نیستند. هر اعتراضی نسبت به پیشروی روسیه به سمت هند وجود داشته باشد، این واقعیت را نمی توان انکار داشت که روس ها لطف بزرگی به آن سرزمین های مرزی نموده اند.

رئیس جلسه اظهار داشت، همه حاضرین می بایست بسیار خرسند باشند که رو در رو با سیاحان متهوری قرار گرفته اند که برای شرح ماجراجوئی های شان به این انجمن آمده اند.

ایشان خواستند تا چند کلمه ای پیرامون مستثنا شدن موضوعات سیاسی از بحث های انجمن صحبت کنند. ایشان به هیچ وجه موافق چنین استثنائی نیستند، زیرا پرسش هایی از این دست، موضوع مورد علاقه دیگری به مسائل مستقیما مربوط با جلسات اضافه می کنند. به هر حال، چیزی که ایشان مایل به پرهیز از آن بودند، ورود سیاست های کاملا حزبی است.

آن ملاحظات سیاسی که همگان به یک اندازه به آن علاقمند اند، به هیچ روی نمی توانند مستثنا گردند. اگر از این نقطه نظر، به موضوع مورد بحث نگاه شود، نتیجه ای که ایشان با در نظر گرفتن ترکمن ها و رویه های شان، پس از شنیدن گزارش ارائه شده توسط سرهنگ استیوارت، به آن می رسند آن است که اگر بخواهیم بر پایه آن اصل مسیحی که با دیگران آن گونه رفتار کن که باید با ما رفتار کنند، عمل کنیم، بهترین چیزی که ایشان می توانند برای همسایگان آن قوم آرزو کنند آن است که، ترکمن ها را می بایست به سرزمینی منتقل نمود که هیچ همسایه ای نداشته باشد. آنها باید رفتار خود را اصلاح کنند، و اگر به هر دلیل نمی توانند این کار را انجام دهند، به خاطر انسانیت هم که شده، باید آنان را از چهره زمین پاک نمود.

پایان.

[ترجمه جمله آخر که با کمی طنز از نوع قرن نوزدهمی ابراز شده (در آن زمان بشر تجربه تسویه حساب های قومی و پاکسازی های نژادی قرن بیستمی را نداشت، که شوخی های این چنین لرزه بر تن انسان بیاندازد)، تنها به خاطر امانت در ترجمه انجام گرفت. هرچند در طول تاریخ دولت بریتانیا هیچ اقدامی علیه مردم ترکمن به هیچ روی انجام نداد، اما دولت روسیه برای محکم نمودن پایه حکومت خود بر منطقه آسیای میانه، هم در دوران تزار و هم در دوران حکومت کمونیستی پس از انقلاب اکتبر، کشتار های عظیمی در این منطقه به راه انداخت.

امروزه ملت ترکمن مردمی آرام و با رسومی بسیار زیبا و محترم هستند، و هم وطنان ترکمن ما در استان های شمال شرق کشور از جمله شریف ترین مردم ایران به شمار می آیند.]


لینک های مفید:










۱ نظر:

  1. خسته نباشی
    خیلی جالب بود
    خو شمان آمد
    راستی هنوز چایی نمی خوری؟

    پاسخحذف