۱۳۸۹ فروردین ۲۶, پنجشنبه

بازی بزرگ در آبگرم

می گویند وصیت پطر کبیر، بنیان گذار روسیه مدرن، به جانشینان اش آن بود که در به دست آوردن آنچه برای روسیه مقدر شده، یعنی تسلط بر جهان، کوشا باشند.

در اواخر قرن هجدهم میلادی، انگلستان ابرقدرت یکه تاز آن زمان، با تکیه بر نیروی دریایی بسیار قدرتمند خود، بر امواج دریا حکم می راند، و مستعمرات اش در سراسر جهان، افتخاری که پیش از او از آن پادشاه اسپانیا بود را، از آن ملکه آن کشور ساخته بود، آفتاب در سرزمین های ملکه بریتانیا هیچ گاه غروب نمی کرد.

ارزنده ترین همه مستعمرات یعنی هندوستان، هر رقیبی را به خود خیره می ساخت. ناپلئون بناپارت در فرانسه، و تزار روسیه هر دو چشم طمع به این پاداش بزرگ همه نبرد ها دوخته بودند.

کم کم مسئولان حفاظت از هند که متوجه این خطر بالقوه و گاه بالفعل شده بودند، چشم شان بدین واقعیت باز گشت که تا چه میزان در مقابل یک حمله زمینی آسیب پذیر هستند. و اینکه از سرزمین های اطراف هند هیچ نمی دانند.

پس آن شد، که رو به سوی ایران و افغانستان و آسیای میانه از یک سو، و تبت و مصر و عربستان از دیگر سو آوردند، تا با شناخت این سرزمین ها هرچه بیشتر آگاهی و قدرت دفاع خود را افزایش دهند.



کاریکاتور سیاسی که گربه ایرانی را گرفتار میان خرس روسی و شیر بریتانیایی نشان می دهد


جاسوسان و ماجرا جویان بریتانیایی کوه ها و صحرا ها را در می نوردیدند و نقشه برداری می کردند، و سیاستمداران شان در تهران و دیگر پایتخت ها به رای زنی برای جلب دوستی و نفوذ در قلمرو های اطراف هند پرداختند.

از آن سو روس ها بیکار ننشستند، مناطق جنوبی تر قفقاز و آسیای میانه را یکی پس از دیگری فتح نموده، اروپای شرقی و شمال عثمانی، کریمه و شرق سیبری را به تصرف خود در آوردند.

رقابت صد ساله میان دو ابر قدرت روسیه و بریتانیا در پهنه ای که آسیای میانه و خاور میانه را به طور کامل در می گرفت، از نخستین سال های قرن نوزدهم آغاز و به روایتی تا زمان انعقاد قرارداد 1907 میان روسیه و بریتانیا ادامه یافت.





رقابتی که به بازی بسیار بزرگ بر صفحه شطرنج جهانی می ماند و بازیگران اش آن را بازی بزرگ نامیدند.

 پرداختن به تاریخ بازی بزرگ در مجال این وبلاگ و این پست نیست. اما در حین این بازی ماجراها و اتفاقات فراوانی افتاده که نقل آنها برای علاقمندان جهانگردی، خالی از لطف نیست و برای دوست داران تاریخ بسی آموزنده است.

از این پس مطالبی از این دست را که جالب می یابم در این وبلاگ ترجمه و نشر خواهم نمود، زیرا از چاپ آن (پس از گذر از  هزار خان رستم) چیزی عاید مترجم تازه کار نخواهد شد و آخر هم کتاب چاپ شده شاید اصلا به دست خواننده علاقمند نرسد.


انجمن سلطنتی جغرافی

امپراتوری بریتانیا که در اوج عظمت خود، یک چهارم تمام خشکی های کره زمین را زیر پرچم خود آورده بود، خیلی زود دریافت که شناخت لازم از فرهنگ، زبان و اقلیم سرزمین های تحت سلطه اش ندارد. پس از طریق پرورش، تحقیق و تشویق جهانگردان و ماجرا جویان گرفته تا تقویت بخش آکادمیک و از هر راه ممکن دیگر شروع به جمع آوری اطلاعات و شناخت سرزمین های کره خاکی نمود.

تلاش آنها به هر دلیل که صورت گرفته باشد، از آنجا که بر شناخت بی طرفانه دقیقی استوار بود که خود بدان نیاز داشتند، دستاوردی مهم در تاریخ قرن نوزدهم برای بشریت داشت که تا به امروز بی بدیل مانده. مردان شجاعی که جسورانه به قلب ناشناخته ها سفر کرده اند و شناخت ما را از دور افتاده ترین نقاط در قلب آفریقا گرفته تا بلند ترین کوه های جهان کامل نمودند.

یکی از ارزنده ترین این تلاش ها بنیانگذاری انجمن سلطنتی جغرافیا توسط شاه ویلیام چهارم، پادشاه انگلستان بود.

هدف از تاسیس این انجمن عملی، تشویق به گردآوری اطلاعات ارزنده و دست اول در مورد ساختار پوشش زمین، وضعیت راه ها، آداب و رسوم و فرهنگ و هر آنچه می شد در مورد جغرافیای سرزمین ها دانست بود، با این امید که گردآوری این اطلاعات به امپراتوری یاری رساند تا در زمان نیاز از اطلاعات گرد آوری شده بهترین استفاده را نماید.

جالب اینجاست که این اطلاعات نه به صورت سری بلکه در جلسات کاملا باز ارائه می شد. ارائه کنندگان شان تنها بریتانیایی ها نبودند و محتوای آنها هم نه در بایگانی های وزارت خانه ها بلکه در مجله ژورنال انجمن سلطنتی جغرافی منتشر می شد تا در اختیار عموم قرار گیرد.

بدین صورت هر کس از آخرین دست آورد ها با خبر شده یا می توانست یافته های خود را ارائه نماید. از دهه نهم قرن نوزدهم، ژورنال جای خود را به صورت جلسات داد و بعد هم به ژورنال جغرافی که تا به امروز پا برجاست.

خلاصه تاریخ انجمن سلطنتی جغرافی را آوردم زیرا در پست های بعدی، قصد دارم ترجمه برخی از سخنرانی های انجام شده در این انجمن  را ارائه نمایم.


سفر سرهنگ دوم سی. ای. استیوارت به ایران و ترکمنستان،


نخستین این سخنرانی ها، گزارش سفر مخفیانه سرهنگ دوم استوارت به ایران و ترکمنستان است، که در سال 1880 انجام شده است.

هرچند خواندن متن گزارش، حتی 130 سال بعد، هنوز خالی از لطف نیست و حاوی اطلاعات بسیار ارزنده در مورد زندگی و سفر در ایران آن زمان است، اما دانستن علت اصلی سفر او و وقایع قبل و بعد از آن، که در زمان ارائه گزارش حتی بر شنوندگان حاضر در جلسه نیز مخفی بود، خواندن اش را حتی لذت بخش تر نیز می گرداند.

به دلیل طولانی بودن متن مقاله، آن را در چند بخش جداگانه در وبلاگ قرار می دهم تا از خسته کنندگی خواندن یک متن طولانی کاسته شود. لینک تمام پست های مربوط به این گزارش را پایین همین متن خواهید یافت. 

پس از دریافت ماه ها گزارش های اطلاعاتی مبنی بر آماده سازی نیروی عظیمی در بندر کراسنودوفسک تحت فرماندهی ژنرال میخائیل اسکوبِلیو و حرکت این نیرو ها به سمت شرق، مسئولان دفاعی هند بر آن می شوند تا از جزئیات ماجرا سر در آورند.

نگرانی اصلی، حمله روسیه به مرو است.

از سوی دیگر سیاست خارجی بریتانیا در این دوران، مدارا با روسیه و پرهیز از درگیری یا تحریک آن کشور در منطقه است، از این رو مسئولان نظامی بریتانیا بطور مخفیانه تصمیم می گیرند تا فردی نظامی را به منطقه بفرستند، طوری که حتی سفارت بریتانیا در تهران یا هیچکدام از مسئولان بریتانیایی هم متوجه عملیات نگردد، چه رسد به روسیه! روش کار کلاسیک ارتش در این مواقع، فرستادن افسر مربوطه به مرخصی است، زیرا وقتی افسری در مرخصی باشد هر کجا که میل داشت می تواند سفر کند و از طرف دیگر، اگر گیر افتاد ارتش نسبت به کل ماجرا اظهار بی اطلاعی می کند، بر عکس در صورت موفقیت (این روش بارها و بارها در این دوره آزمایش شده و معمولا خوب جواب داده) اطلاعات بسیار ارزنده ای از سفر به دست خواهد آمد.

در این مورد خاص، سرهنگ دوم سی. ای. استیوارت مامور انجام ماموریت گردید، او باید خود را به درگز در شمال خراسان می رسانید تا از نزدیک شاهد عملیات نظامی روسیه بوده، فعالیت آنان را گزارش دهد. از جزئیات عملیات او اطلاع چندانی در دست نیست، و با اینکه او بعد ها کتابی در این مورد به رشته تحریر در آورده اما هنوز گوشه های تاریکی پیرامون سفر او باقی است.

هدف روس ها از این عملیات نه مرو بلکه شهر گوک تپه در نزدیکی عشق آباد بود. آنها پس از پیروزی در عملیات، کشتار عظیمی در شهر به راه انداختند. این پیروزی روس ها تسلط آنان بر کل آسیای میانه را قطعی و بلا منازع کرد، تسلطی که تا از هم پاشیدن اتحاد جماهیر شوروی بر جا ماند.


جالب این که، وقتی استیوارت با موفقیت و در ردای دلال اسب ارمنی، خود را به درگز می رساند، در منطقه با ادموند اُو دانوان، خبرنگار ماجراجو و معروف ایرلندی روزنامه دِیلی نیوز آشنا می شود که برای پوشش خبری همین عملیات نظامی، به منطقه رفته بود.

اُودانوان در طی همین ماجرا به اشتباه، به اسارت ترکمن ها در می آید که فکر می کنند او جاسوس روسیه است. پس از یک سال آزاد می شود و خبر زنده بود اش به لندن می رسد و سال بعد هم کتابی از کل ماجرا از او چاپ می شود، اما بخت او بلند نیست و در سال 1883 در طی سفری اکتشافی به سودان کشته می شود.




لینک های مفید:






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر